مــــــــرســـــانــــا گـــــــــلــــــــــیمــــــــرســـــانــــا گـــــــــلــــــــــی، تا این لحظه: 12 سال و 7 ماه و 28 روز سن داره
مهرساممهرسام، تا این لحظه: 7 سال و 10 ماه و 20 روز سن داره

خاطرات مرسانا و مهرسام در وب

اندراحوالات روزهای بهاری مرسانا گلی

مــــــــرســـــانــــا گـــــــــلــــــــــی تا این لحظه ، 3 سال و 8 ماه و 16 روز سن دارد حیاط خونه بابا هوشنگ و شیطنت های شیرین کودکی اای جانم بوس آشتی دختر عموها... باباهوشنگ باغ خریدن وهر هفته جمعه ها  همگی دور هم هستیم.. مشغول خاله بازی با نیروانا جون صبح روز جمعه به پشنهاد بابا مجید رفتیم اطراف باغ ..واقعا طبیعت بکر وزیبایی بود یک عکس هنری از مامان مهسا عاشق اون کلاغم ...وقتی عکس رو گرفتم دیدمش تو عکس زمینی پر از شقایق گل همیشه عاشق ...
27 ارديبهشت 1394

94.2.14 ششمین سالگرد ازدواج

تو "آدم "من حوا سیبی در کار باشد یا نه، با تو،در آغوش تو،بهشت جاریست، بوسه هایت طعم سیب میدهند کافیست... 88.2.14یادآور بهترین انتخاب زندگیم عصرش وقتی از خواب بیدار شدی با هم رفتیم واسه شام که لازانیا بود خرید کردیم بعدش شما رو بردم دکتر آخه چند روزی بود سرفه میکردی و تب داشتی که دکتر آنتی بیوتیک داد... وقتی اومدیم شروع کردم به غذا درست کردن .. قبل از اینکه بابا مجید بیاد همه ی خونه رو شمع بارون کردم ..شما میگفتی مامان تولده کیه ..منم واست توضیح دادم که امشب سالگرد ازدواجمونه میخوام بابا مجید رو غافلگیر کنیم ..گفتم وقتی بابا مجید کلید انداخت ودر رو باز کرد همه چراغا رو خاموش م...
27 ارديبهشت 1394

سفرنامه اردی بهشتی (بابلسر)

سلام عزیز دل مامان امروز بالاخره موفق شدم عکسای مسافرت رو برات بزارم تو وبلاگ ... صبح 6 اردیبهشت ماه حرکت کردیم به سمت شمال...خیلی خیلی مسافرت خاطره انگیزی بود...اولین مسافرتی بود که سه نفره رفتیم ...خوب بریم سراغ شرح عکسا در مسیر با خودت مشغول بازی بودی یا نقاشی میکشیدی بیشتر اوقات خوابت میبرد ...کلا تو ماشین همیشه خوش خوابی...یک کم که مسافت طولانی میشه خوابت میبره وقتی بیدار شدی رفتیم ناهار اکبر جوجه گرگان ..خدا رو شکر خیلی در غذا خوردن تو این سفر با ما همکاری کردی ونگرانی از این بابت نداشتم اومده بودی رو پاهای من نشسته بودی و کلی شیر...
20 ارديبهشت 1394

عزیزای دل روزتون مبارک(روز پدر)

دخـتــَــر کـه بــاشی میـدونـی اَوّلــــیـن عِشــق زنـدگیـتــ پـــِدرتـه دخـتــَــر کـه بــآشی میـدونـی مُحکــَم تــَریـن پَنــآهگــاه دنیــآ آغــوش گــَرم پـــِدرتـه دخـتــَــر کـه بــآشی میـدونـی مــَردانــه تـَریـن دستــی کـه مـیتونی تو دستـِـت بگیـــری و دیگـه اَز هـــیچی نَتــَرسی دســــتای گَرم وَ مِهـــــرَبون پـــِدرتـه هَر کـجای دنیـا هم بـــاشی چه بـاشه چـه نبــاشه قَویتــریـن فِرشتــه ی نِگهبـــان پـــِدرته همسر عزیزم  و مهربونترین بابای دنیا روزت مبارک پدر كه باشی سردت می شود ولی كت بر شانه فرزند می اندازی. چهره ات خشن می شود و دلت دریایی، آرام نمی گیری تا تكه نانی بیاوری. پدر كه ...
14 ارديبهشت 1394
1